همیشه منتظر بودم چیزی بشود
همیشه منتظر بودم چیزی بشود
اتفاق کوچکی بیافتد....
مثلا سرما بخورم....؛یا دستم را ببرم
بعد...
با آب و تاب برای تو تعریف کنم...
وقتی نگران می شوی
عاشق تر می شوم
برچسبها:
همیشه منتظر بودم چیزی بشود
اتفاق کوچکی بیافتد....
مثلا سرما بخورم....؛یا دستم را ببرم
بعد...
با آب و تاب برای تو تعریف کنم...
وقتی نگران می شوی
عاشق تر می شوم
سکوت یعنی :
یه حرف که تودلمه ، یه اسم که رولبمه ، یه شرم که تو چشمامه ، یه آرزو که توسینمه
سکوت یعنی دوستت دارم
تنها نشستهای
چای مینوشی
و بغض می کنی
هیچ کس تو را به یاد نمیآورد!
این همه آدم،روی کهکشان به این بزرگی
و تو ...حتی
آرزوی یکی نبودی...
بگذار به آسمان برسد بلندای آرزوهایت
امید دیگری باشد. استواری شانه هایت
پشت به دیروز به سوی فرداها باش
که من اینجا با تو هستم رفیق بی کسی هایت
آدمها هرچقدر بزرگتر میشوند
دلشان بیشتر بغل میخواهد
حتى بیشتر از وقتى که کودک بودند !
چه بارانی!!!
اما چه فایده؟؟
تو نیستی و باران بی
تو....
یعنی سوزاندن تن
سیگار...
ببین چقد قانع شدم...
من باشم...
تو باشی...
یک فوری چای...
و دیوان خواجه...
همین...
در این تابستان داغ نگاهای سردت کشنده تر از گرماست
و من در آسمان دوستیمان گویی برف و سرما را تا مغز استخوانم درک میکنم
با خودم عهد کردم که دیگر به کسی دل نبندم ...
خوب میدانم...
نه کسی برایم *او* میشود
نه من برای کسی*من*
باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد.
آنقدر که اشک ها خشک شوند،
باید این تن اندوهگین را چلاند وبعد دفتر زندگی را ورق زد.
به چیز دیگری فکر کرد.
باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد...
(آنا گاوالدا)
اگه عشقت كورم كنه مهم نیست......
حس بود نت قشنگتر از دیدن دنیاست............
میگن سختیها نمک زندگی اند!
اما هیشکی نفهمید وا3 من ک خاطراتم زخمی ست!
این نمک شوری نداره! مزه "درد" میده...!
نوشتمsms باعطر گندم فراموشم نكن
باحرف مردم نوشتم یك غزل برموج دریا بمان بامن بمان تا اوج دنیا!!
خدا را دوست بدار....
حداقلش اینه ک یکی رو دوس داری ک اخرش بهش میرسی...
تمام سربازانم سفید پوشیدهاند و منتظر حرکت تو هستند ،
گام بردار در صفحه شطرنجی دلم ؛
میتوانم تمامش کنم با یک حرکت ،
حیف اما شاه این بازی از چشمان سیاه تو فرمان میپذیرد
نه از انگشتان بی رمق من . . .
آن چنان صبورانه عاشقت شدم
و زیر درگاه خانهات،
به انتظار گردش چشمانت نشستهام
که نسیم هم حسودی میکند!
پیدا که میشوی
سرانگشتانم مست میشوند
سبز میشوند
من امشب
پروانه هایی را که
از دریچه های بارانی چشمانت پرواز کردند،
گردهم آوردم تا ببینند
که من دیوانه تو هستم ...
عشقت باید تو بغلت باشه
محکم تو سینه خودت فشارش بدی
تا نفسش بند بیاد
جیغ بکشه
دور خودت بچرخی و بچرخونیش
این قدر بچرخی ... این قدر بچرخونی ... بچرخی ...
بچرخونی ... بچرخی ... بچرخونی ...
تا سر هر دوتاتون گیج بره پهن شید رو زمین
بعد چشماتونو ببندید
دنیا دور سرتون بچرخه ... بچرخه ... بچرخه ...
بعد خوشحال باشی که چقدر زورت زیاده که تونستی دنیا به
این بزرگی رو بچرخونین
دو نفری...
از خودم بدم میاد،چقدر بده یکیو دوست داشته باشی اما هیچ وقت بهش
نرسی،چقدر بده یکیو دوست داشته باشی،عاشقش باشی،واسش بمیری اما
بهش بگی دوست ندارم! نمی خوامت!
چقدر سخته بدون اون زندگی کردن، چقدر سخته بدون اون
نفس کشیدن آخه اون
نفست بود حالا که نیست...!
چقدر سخته از این به بعد با خاطراتش زندگی کنی،بخندی،
گریه کنی.چقدر سخته
چشمای نازشو دیگه نبینی.
از این به بعد به کی بگم ... جونم...؟، به کی بگم دوست دارم ؟
دارم داغون میشم،دارم میترکم.بخدا سخته،سخته
عاشق باشی اما معشوق
نداشته باشی،یعنی داشته باشی اما هیچوقت کنارت نباشه.
راستشو بنویس
حتما بگو
شعله ی انتـــــــــــظار تــــا ابَد نمی ســـــوزد
هــــیزم ها خیـسَ ند و آتـــــش های دیگر سَخت وســـوسه انگیـــز
•
•
•
•
اگر چه عاشق برفم بهار هم خوبست
بدان به خاطر تو انتظار هم خوبست
دلم به خلوت تابوت رفت دلتنگم
ولی برای دل من مزار هم خوبست
•
•
•
•
کدام راه است که پای خسته را نشناسد
کدام کوچه خالی از خاطره است
و کدام دل هرگز نتپیده به شوق دیدار
بیا تا برایت بگویم از سختی انتظار که چگونه …
در دیده های بارانی رنگ هذیان به خود می گیرد
•
•
•
•
دلم از هزار راه ِ رفته
بی تو باز گشته است
ایوب هم اگر بود
چشم می بست از انتظار آمدنت
•
•
•
•
تا زنده ام می نشینم به انتظارت
شاید هم نیایی …
من کارم را می کنم …
•
•
•
•
انتظارت چه زیباست
وقتی که لبه جاده ی دل تنگی ایستادمو
تو با شاخه گلی از بهانه های عاشقانه می آیی
•
•
•
•
وقتی که می رفتی بهار بود
تابستان که نیامدی پاییز شد
پاییز که برنگشتی پاییز ماند
زمستان آمد اگه نیایی پاییز می ماند
تو را به دل پاییزی ات قسم می دهم
فصل ها را به هم نریز
•
•
•
•
و حالا انتهای کوچه شعر
منم با انتظاری مبهم و زرد
ولی ای کاش جادوی نگاهت
غزل های مرا غارت نمی کرد
•
•
•
•
گیرم اندوه تو خواب است و نگاه تو خیال
پس دلم منتظر کیست عزیز این همه سال؟
پس دلم منتظر کیست که من بی خبرم؟
که من از آتش اندوه خودم شعله ورم؟
ماه یک پنجره وا شد به خیالم که تویی
همه جا شور به پا شد به خیالم که تویی
•
•
•
•
قــول بــده کــه خــواهــی آمــد
امــا هــرگــز نیــا!
اگــر بیــایــی
هــمه چیــز خــراب می شــود!
دیــگر نــمی تــوانــم
اینــگونــه بــا اشتــیاق
بــه دریــا و جــاده خیــره شــوم!
مــن خــو کــرده ام
بــه ایــن انتــظار
بــه ایــن پــرســه زدن هــا
در اسکــله و ایستــگاه!
اگــر بیــایــی
مــن چشــم بــه راه چــه کســی بمــانــم؟
•